اينم يه سري از عكسهاي قيل 1 سالگي
آخه رو اپن آشپزخونه چي كار مي كني؟؟؟؟ دنبال ماشينمم خب.......... ...
نویسنده :
مامی رهام
23:33
اولين قدمها در 10 ماهگي
يه روز صبح كه از خواب بيدار شديم ديدم پسر خوشگلم دستشو گرفت به مير و به مدت 5 ثانيه ايستاد ولي با جيغي كه ماماني كشيد از خوشحالي دوبار افتاد زمين و دوباره تلاش مي كرد كه بتونه رو دو تا پاي كوچولوش بايسته و قدم برداره . قربون اون پاهاي كپلت بشم من ...
نویسنده :
مامی رهام
23:58
ماماني تنبل بيا وبلاگمو آپ كن ديگه3 ماه شد
با پوزش زياددددددددددد ماماني به خاطر كمبود وقت و خرابي كامپيوتر نتونستم بيام وبلاگ پسري رو كامل كنم و بنويسم . ولي حالا هم دير نشده
نویسنده :
مامی رهام
15:27
سیزده بدر89 در طالقان
امسال سیزده بدر رفتیم طالقان مامان جون و باباجون و خاله مونا رفته بودن شیراز و ما تنها بودیم کل عید .. عید دیدنی هامون رو رفتیم بعدش 11 فروردین رفتیم طالقان که خیلی به تو خوش گذشت چون خیلی اونجارو دوست داری هوای تازه فضای بازبرای بازی البته با روروئک و گاهی کالسکه چون هنوز نمی تونستی راه بری . ...
نویسنده :
مامی رهام
1:44
آغاز سال 89 تو خونه خودمون
رهام جونم امسال سه نفری تو خونه خودمون کنار سفره هفت سین سال نو رو شروع کردیم ..... ووووای بی نهایت لذت بخش بود .....
نویسنده :
مامی رهام
1:31
خوش قدم بودن تو فرفری
یه روز تو آبان ماه 88بود که بابایی گفت یکی از دوستام خونشو تو کرج داره می فروشه که وام هم داره . گفتیم بریم ببینیم درسته تو کرجه ولی خوبیش اینه که خونه دار می شیم . با وجود تو پسمل خوشگلم خیلی سخته هر سال بخواهیم خونه عوض کنیم . آخه ما خیلی تو خونه اجاره کردن بدشانسیم هرجا که می شینیم 1 ساله یا صاحبخونه می خواد بفروشه یا خودش می خواد بشینه یا پسرش می خواد عروسی کنه ..... تا الان که تو بدنیا اومدی 4 تا خونه تو 3 سال عوض کردیم . خلاصه رفتیم کرج اصلا از محل اون خونه خوشمون نیومد . وارد شهر کرج که شدیم . چند تا املاک سرزدیم دیدیم چقدر موردهای خوب دارن خلاصه یه خونه خوشمون اومد تو عظیمیه کرج . تا مرحله قولنامه هم رفتیم . ولی به هم خورد . ق...
نویسنده :
مامی رهام
4:04
چند تا عکس که یادم رفته بود ایناست .......
ایستادن روی پاهای کوچولووو
٨ ماهت تموم شده بودکه یه روز خونه مامانی که مهمون هم داشت وقتی مهمونا رفتن . تو دستتو گرفتی به مبل و ایستادی ..... من و مامانی خیلی ذوق کردیم و سریع ازت عکس گرفتیم . انقدر جیغ زدیم که تو افتادی زمین از ترس ...
نویسنده :
مامی رهام
3:29