بدون عنوان
اين اولين عكسي كه از تو پسملي گرفتيم ...
نویسنده :
مامی رهام
2:06
بدون عنوان
و بالاخره روزي كه منو بابايي انتظارشو مي كشيديم فرا رسيد روز 22 تير ماه 88 .كه شبش تا صبح من و بابايي نخوابيديم . هم خوشحال بوديم هم خيلي استرس داشتيم . آخه تو ماه اخير خيلي خيابونا شلوغ بود به خاطر انتخابات رياست جمهوري . بعضي شبها هم مامورا تو خيابون بودن 1 ماه رو با استرس گذرونده بوديم . ساعت 6 رسيديم بيمارستان خلاصه من زودبستري شدم تا ساعت 7.15 دقيقه تو گل پسرم به دنيا اومدي توسط دكتر دستجردي كه الان وزير بهداشت شده . ...
نویسنده :
مامی رهام
17:37
اينجا بزرگترشدم . وزنم هم شده 1500گرم
اينم تمام رخم كه خانم دكتر خيلي ازم تعريف كرده . گفته چشمام درشته و....
اولين سونو گرافي 25 هفتگي
بدون عنوان
وقتي كه اين بيبي چك ديدم كه فهميدم تو تو دل ماماني هستي سريع رفتم بابايي رو بيدار كردم .گفتم بلند شو بريم آزمايشگاه . اون هم از بس كه خوشحال بود صبحانه نخورده رفتيم آرمايشگاه اتفاقا خاله مونا هم خونمون بود . و خواب بود . جواب آرمايش رو گرفتيم زنگ زدم به ماماني و خوشحالش كردم . ...
نویسنده :
مامی رهام
1:58
زبل خان ما كه اول يه خط بود
اول از موقعي برات مي گم كه فهميدم تو تو دلمي جيگرم . اينم عكسش ...
نویسنده :
مامی رهام
1:48
فهميدن وجود يه پسر خوشگل تو دل ماماني
رهام عزيزم ماماني خيلي دير داره برات خاطراتتو ثبت مي كنه . ولي اشكال نداره سعي مي كنه چيزي رو از قلم ننداره . ...
نویسنده :
مامی رهام
1:29