بستري شدن تو بيمارستان به مدت 5 روز
رهام جون بر خلاف الان كه به سختي دارم از شير مي گيرمت .
موقعي كه بدنيا اومدي نمي تونستي شير بخوري . چون زردي شديد داشتي كه 5 روز تو بيمارستان نگهت داشتن . و ماماني رو مرخص كردن . نمي دوني به من و بابا مجيد چي گذشت تو اين مدت . هرشب با اشك مي خوابيديم . من مي گفتم آخه نمي تونم تحمل كنم 9 ماه هم نفسم بودي الان انتظار دارم پيشم باشي ولي نه تو دلمي نه پيشمي . خيلي سخت بود هرروز مي اومدم بهت سر ميزدم و تلاش مي كردم كه بهت شير بدم . بالاخره بعد از 5 روز مرخص شدي . آورديمت خونه . پس فرداش دوباره ديديم شكمت زرده. برديم آزمايش خون گرفتن . ديدن دوباره زرديت رفته بالا . كه قرار شد مهتابي بگيريم . تو خونه كه حداقل پيشم باشي . سفارش داديم آوردن . آقاهه مي خواست براي من و مامان جون توضيح بده كه چه كارهايي انجام بديم . ما دوتايي زديم زير گريه . چون چشماي نازتو بست با هدبند مخصوص و لختت كرد گذاشت زير دستگاه و گفت هر چقدر كه گريه كردي ما نبايد از زير دستگاه بيرون بياريمت . خيلي سخت بود ولي 2 روز گذشت و تو خوب شدي .